وقتی به این فکر می کنم بعضی آدم ها هستند که احساس زندانی بودن می کنند، احساس خفقان و رنج، احساس اینکه از غصه زیاد منفجر خواهند شد، احساس دست و بال بسته بودن، احساس گیر افتادن در شرایطی که نمی توانند هیچ جوره ازش خلاص شوند، احساس لذت نبردن از زندگی و فشار درونی، احساس عادت کردن به آن. و از همه شان وحشتناک تر همین است عادت کردن به آن...

اینجاست که نمی توانم راحت جایی بنشینم و موزیک سلکت کنم و فقط به خود لعنتی ام فکر کنم. خود لعنتیی که تمامشان را کم و بیش تجربه کرده و فقط می خواسته یک جوری از دستشان خلاص شود.