بادهای نوک تیز

درست چند هفته مانده به میانه ی تابستان، وقتی هوا پر از بادهای سرد و خنک می شود ناخوداگاه به تمام پاییزهای زندگی ات بر می گردی. به تک تک شان. و همه را یک بار از اول مرور می کنی. تابستان گرمی که ناگهان باد سرد با خودش بیاورد مثل این است که از خودش خسته شده باشد. انگار که دلش هوای چیز دیگری کرده باشد. انگار که پاییز را با بادهای سردش صدا کرده باشد که بیاید روی پوست بدون آستینت بدود و داغی دیوانه کننده ی روزهایت را با خودش ببرد. بادهای سرد پاییزی می وزند و بدون اینکه خبر داشته باشند تمام خاطرات لعنتی آن موقع ات را زنده می کنند، همان کوچک ترین ها و خاص ترین ها و دمار از روزگار دربیاور ترین ها. و بعد تو درست مثل آدم های معلقی می شوی که با بادهای پاییزی توی هوا تلوتلو می خورند و منتظرند باد دیگری بیاید تا آنها را به جایی دیگر و خاطره ای دیگر ببرد. این وسط چیزی که رد پایش بر روزهایت باقی می ماند زخم هایی هستند که با بادها برگردانده می شوند و دوباره سرجایشان دهان باز می کنند. آخ که لعنت به تمام زخم های ناخوانده!
+ این دو موزیک را با حال و هوای پست بشنوید: + و +
+ تصویرگری از: Leszek Sokol

