از پشت پنجره صدای جیرجیرک ها می آید. در سومین طبقه از آپارتمانی نشسته ام که بلندتر از بقیه ی ساختمان ها به نظر می رسد اما واقعا اینطور نیست. من از پنجره ی اتاق می توانم دست دراز کنم و با پشت سه انگشت اولم به دیوار پشت بام بکوبم:تق تق تق... و این به این معنی ست که آپارتمان آنقدرها هم بلند نیست. صدای تق تق کوبیدن من می آید اما هیچ کس جواب نمی دهد، مگر چند تا مرغ و خروس که آقای همسایه آن بالا برایشان خانه و زندگی درست کرده و چند تا گلدان که به خواب رفته اند و قیرهای چسبیده به دیوار. به جز این ها هیچ کس دیگر روی پشت بام آپارتمانی که بلند به نظر می رسد، زندگی نمی کند. و من از خودم می پرسم پس صدای این همه جیرجیرک از کجا می آید؟ آنها آنقدر نزدیک هستند که می توانم موزیک توی گوشم را قطع کنم و صدایشان را به راحتی بشنوم، درست مثل موسیقیی بدون کلام. صدای جیرجیرک ها شب را قابل تحمل تر و دوست داشتنی تر می کنند آنقدر که حس می کنی در فاصله ی کمی از خودت همسایه های جدیدی ساکن شده اند که می توانید دوست های خوبی برای هم باشید و شبانه با تق تق کوبیدن به دیوار خانه های هم یک موسیقی جدید بسازید که ضیافتی شبانه برایتان به دنبال داشته باشد. وسط های ضیافتتان هم آنها بخوانند و شما گوش کنید. ضیافتی شبانه به همراه تمامی اهالی پشت بام!

 

+ پی نوشت1: موزیکی که گاهی صبح تا شب توی گوشم می خواند و صدای جیرجیرک ها می تواند برای مدتی قطعش کند: + violet hill از coldplay

+ پی نوشت2: این روزها مثل کشتیی سوراخ شده، شدیدا غرق در موزیک های گذشته هستم. برایم موزیک هایی که دوستشان دارید  و خوبند، می فرستید؟