به پلیس روح نیازمندیم!
آدم ها دوستت دارند پس تو را آزار می دهند. اصلا بهترین سرگرمی شان همین است. زمانی که حفره های روحی شان بزرگ می شود انگشت شان را می گیرند سمتت تا مثل خودشان توی روحت حفره ایجاد کنند. این کار را خیلی راحت انجام می دهند انگار که دارند انگشت در حفره های روح خودشان می کنند، در همان حفره های بی مصرف و خالی وجودشان. حتی وقتی کارشان تمام شد و حسابی سوراخ سوراخت کردند باز هم دست بردار نیستند. انگشت توی مغزت می کنند. توی قلبت. توی حلقت دقیقا جایی که یک لایه بغض دارد ترمیم می شود. انگشت شان را آنقدر محکم و بی احساس فرو می کنند تا همه چیز درونت پاره شود حتی همان لایه بغض تازه جوش خورده. آنها دوستت دارند و این چیزها را نمی قهمند. دوست داشتن این آدم ها ریاکارانه ترین و نفهم ترین احساسی ست که توی دنیا وجود دارد. گاهی آرزو می کنی سقفی باشد که روی سرت خراب شود، موشکی از آسمان توی مغزت فرود بیاید یا شهاب سنگی مستقیم بخورت توی برجک روزها و شب هایت، اما. اما هراتفاقی هم که بیفتد قابل فهم و کنارآمدنی تر از کاری ست که آدم های آزارنده با روحت می کنند. کاش به جای این همه پلیس ناجا و فتا و گشت ارشاد و بسیج و پلیس راه، پلیسی هم برای روح آزرده ی آدم ها وجود داشت که برخلاف پلیس های دیگر همیشه زود می رسید و تمام آزاررسان های روح را بازداشت می کرد. دستبند به دستشان می زد و جرم شان را زندان و انفرادی می نوشت. مجرمان واقعی همین ها هستند. هیچ قاتل و دزد و تبهکاری از روز اول قاتل و دزد و تبهکار نبوده است. آزارنده های روح با آنها اینکار را کرده اند. آنها که هیچ وقت دیده نمی شوند و هیچ کس آنها را نمی شناسد. می دانید؟ همه اش زیر سر همین آزاررسان هاست.