پاییز نارنجی
+ تصویرگری از: Marit Törnqvist
اینکه ساعتها از آدم ها جدا باشم و توی دنیایی غرق شوم که دوستش دارم برایم لذت بخش ترین کار است. این بهترین کاری ست که می توانم برای خودم انجام دهم. بعد از مدت ها نادیده گرفتن کارهایی که دوستشان دارم، غرق شدن در آنها بهترین هدیه به خودم است. شما هم به خودتان هدیه بدهید. اگر روزهاست این کار را نکرده اید بلند شوید و انجامش دهید. نگذارید دیر بشود و روحتان آزرده و دلتنگ بماند. تمام آدم ها و فکرهای منفی و آزار دهنده را دور بریزید، حواستان را پرت کنید و با یک جایزه ی بزرگ خودتان را سورپرایز کنید.
بعد از درهم و برهم بودن های مدام، بعد از اینکه مطلع شدم کلاسم کنسل شده و به خاطر خستگی زیاد از جلسه ای هم جا ماندم، امروز خودم را غرق کردم توی دنیایی که دوستش دارم و همیشه می خواهمش. کتاب را باز کردم و توی سطر سطرش جان دادم، چیزی بدتر از غرق شدن. لذت بردن، چیزی غیر از این نمی تواند باشد. خودم را سپردم به کلمات و آزادانه به هرجا که خواستم سفر کردم. موزیک هم بود و به هیچ چیزی فکر نکردن. کتاب همان چیزی بود که می خواستمش، چیزی که خودم هستم. و آدم وقتی در کلمات خودش را پیدا کند و چیزهای جدیدی را کشف کند مگر می تواند غرق در خوشی نشود؟ مثل شیرجه زدن در مه ایی زیبا می ماند که انتهایش را نمی بینی. خودت را از روی کوه پرت می کنی در مه با این فکر که سقوط خواهی کرد، اما بعد که چشم هایت را باز کردی میفهمی جزئی از وجود مه شده ای و سبک تر از همیشه جلو می روی. همین تو را غرق در خوشی می کند.
*عنوان برگرفته از کتاب ماهی در آب، خاطرات ماریو بارگاس یوسا
"امیلی در نیومون" سریالِ موردعلاقهی دختر نوجوانی بود که تابستانها گوشهی حیاط خانهشان روی صندلی سفید گردالی می نشست، پاهایش را توی شکمش جمع میکرد و با خوشحالی کتاب میخواند. بعد به این فکر میکرد موهایش کی بلند میشود تا آنها را مثل امیلی ببافد. و بعد تند و تند توی دفترچه خاطرات معمولیاش تمام چیزهایی که احساس میکند را بنویسد، حتی مسخره ترینهایشان را !!
+ تصویرگری از: Katie Harnett
همراه داشتن کتاب های آشنا در جاهای غریبه به آدم آرامش می دهد...
+ | سیاه قلب | کورنلیا فونکه |