اندر مصائب چند لاخ مو!
کاش بشود جوری موها را بست که سردرد نفهمد...
کاش بشود جوری موها را بست که سردرد نفهمد...
«یا مَن سَبَقت رحمتُهُ غضَبَه»*
کوره چیزی ست که هروقت عشقمان بکشد و دلمان بخواهد از آن در می رویم، به درک که به هرکجا و هرچیزی هم که در مسیر بود، خوردیم. چشم های بسته چیزهایی ست که آنها را موقع عصبانیت روی صورت هایمان می چسبانیم. نسبت دادن، چیزی ست که وقتی حالمان خوش نباشد آن را به طرف آدم ها پرتاب می کنیم با هر رنگ و بو و شکلی. پیش دستی کردن هم فقط به معنی چیدن بشقاب های کوچک جلوی میهمان ها نیست. پیش دستی خودمان هستیم که مدام جلوتر از فکرهایمان راجب آدمها در حال دویدنیم، همیشه و هر جا. چه با عصبانیت و چه بدون آن. تحمل هم به گمانم یعنی حمل کردن ت ت ت ... ببخشید من لکنت زبان دارم. می شود ت ت ت حملم کنید؟
پی نوشت: بهتر است به جای ترساندن عالم و آدم از خدای خشمگین، فقط از خودمان بترسیم!
* از دعای جوشن کبیر
شنیدن حرف های هیچ آدمی آنقدر حالت را خوب نمی کند که شنیدن حرف های یک کتاب./
روزها مثل یک کپی از روی هم تکرار می شوند, اگر ننویسیم./
بدبختی از آن جایی شروع می شود که یک روز می فهمی خیلی وقت است خودت را گم کرده ای . و هرچه فکر می کنی یادت نمی آید کی ، کجا ؟ چه طور و چگونه ؟ ... آن شب توی خواب ؟ سه ماه پیش کنار آن خیابان پر درخت ؟ چند روز پیش توی مغازه ی بستنی فروشی ؟
چه شد که از خودم دور شدم و یک لحظه ناپدید شدم و تا الان گم شدم ؟
* عنوان ، نام کتابی از هاروکی موراکامی
مدتیست آنقدر به آگهی های روزنامه ها و آدم های روزنامه به دست زل زده ام که دیگر می ترسم به خودم در آینه نگاه کنم . می ترسم به جای خودم در آینه خطوط نیازمندیهای ترسو را ببینم که پشت یک مشت آدم دروغگو پنهان شده اند . می ترسم خوده توی آینه ام شروع به صحبت کند و تیتروار بگوید: به یک نفر خانوم مجرب دارای قدرت بدنی کافی و بینایی سالم برای مشت زدن در تمام آینه ها و شکستن شان نیازمندیم... بعد من با دیدن این آگهی چکار کنم ؟ آیا خودم در آینه مشت بزنم یا آدم های روزنامه به دست دیگر را برای این کار خبر کنم که بیایند ؟ آخر موقعیت کاری به این خوبی . بگذارم یک نفر که از من نیازمند تر است به این کار مشغول شود.
بعد یادم بیآید تمام آنها هم در خانه هایشان آینه ای دارند که نیازمند به شکسته شدن می باشد . نیازمند به شکسته شدن یک نفر با چشمان خسته ، در آن ...
* عنوان ، نام فیلمی از رضا درمیشیان ، به همراه تصویر
هرچه آدم ها کمتر گریه کنند، بهتر می توانند احساساتشان را بنویسند . اگر با نوشتن یک جمله اشک ات دربیاید ، دیگر نمیدانی چه قرار بود بنویسی.